بدون عنوان

پسرم الان که دارم برات مینویسم بابایی پیشمون نیست رفته یک سفر کاری بیا باهم دعا کنیم که هر جا هست سلامت باشه و زود زود برگرده پیشمون  پسرم خیلی خیلی منتظرتم تا زود بیایی پیشم ومنم بگیرمت تو بقلم وبرات لالایی بخونم راستش خیلی دلم میخواد روی ماهتو ببینم  وخیلی دلم میخواست حرفامو برات یک جای  بنویسم  دیروز که خاله زهره اومد پیشم پیشنهاد داد  که برات وبلاگ باز کنم واونوقت هر چی دلم خواست  تو این صفحه بنویسم راستش  اولش نمیدونستم چی  بنویسم اما همین که صفحه رو باز کردم  حرف ها اومد تو دلم من  هم اونها رو تند تند اوردم رو صفحه  روز اولی که فهمیدم تورو تو دلم دارم خیلی نگراننت بودم برا همین هرنوع ازمایشی که دکتر لازم دونست برای  اطمینان به سلامتیت رفتم بااینکه اصلا اون روزهای اول توان راه رفتن نداشتم  بازم این شرایط  روتحمل کردم برا اینکه تو سالم سلامت  پا به این دنیایی پر هیاهو بزاری هرچند که میدونم مادر شدن اسون نیست وبی خود خدا نگفته بهشت زیر پای مادران است  از