یوسه زندگی

بازم سلام  پسرم امشب دیرتر اومدم پیشت داشتم وبلاگ مامانهای دیگه رو میخوندم راستش باخوندن بعضی هاش اشک تو چشمام جمع میشد از ته دلم از خداوند منان خواستارم هیچ بچه ای  طعم بی کسی رو نچشه وهمه بچه هالبخند به لب کنار خانواده هاشون خوشبخت و سعادتمند بشن وهمچنین تو  پسرم که هدیه ای خداوندی به مامانی وبابای  امروز که برگه سونو گرافی رو برای صدمین بار باز کردم ودیدمت دلم میخواست تو بقلم باشی منم عاشقانه ببوسمت وعکستو بزارم تو وبلاگت وبهت افتخار کنم که کنارمی  بازم میگم دوستت دارم تا همیشه  ...

بازم سلام پسرم امروز تو دل مامانت خیلی تکون خوردی  منم از ذوق تکونهای تو هی دستم رو  رو دلم میزاشتم ونوازشت میکردم بابابی الان زنگ زد وحالتو پرسید منم گفتم پسرمون تو دل مامانش حالش خیلی خوبه اون دلتنگ ما بود ما هم دلتنگ اون ...

بازم سلام پسرم امروز تو دل مامانت خیلی تکون خوردی  منم از ذوق تکونهای تو هی دستم رو  رو دلم میزاشتم ونوازشت میکردم بابابی الان زنگ زد وحالتو پرسید منم گفتم پسرمون تو دل مامانش حالش خیلی خوبه اون دلتنگ ما بود ما هم دلتنگ اون ...

پسرم الان که دارم برات مینویسم بابایی پیشمون نیست رفته یک سفر کاری بیا باهم دعا کنیم که هر جا هست سلامت باشه و زود زود برگرده پیشمون  پسرم خیلی خیلی منتظرتم تا زود بیایی پیشم ومنم بگیرمت تو بقلم وبرات لالایی بخونم راستش خیلی دلم میخواد روی ماهتو ببینم  وخیلی دلم میخواست حرفامو برات یک جای  بنویسم  دیروز که خاله زهره اومد پیشم پیشنهاد داد  که برات وبلاگ باز کنم واونوقت هر چی دلم خواست  تو این صفحه بنویسم راستش  اولش نمیدونستم چی  بنویسم اما همین که صفحه رو باز کردم  حرف ها اومد تو دلم من  هم اونها رو تند تند اوردم رو صفحه  روز اولی که فهمیدم تورو تو دلم دارم خیلی نگراننت بودم برا همی...

 سلام پسرم الان که این مطالب رو برات مینویسم داری تو دل مامانت تکون میخوری  ازخداوند به خاطر این هدیه الهی ممنونم روزی که فهمیدم تورو دارم ازشوق اشک تو جشمام جمع شد